ما مسیرمان را عوض نمیکنیم! |
||
لئون تروتسکی ژوئن سال ۱۹۴۰ چاپ نخست: انتزناسیونال چهارم، جلد اول، شمارهی ۵، اکتبر ۱۹۴۰، صفحه ۱۳۵-۱۳۷ *این نوشتار بخشی از سلسله مقالاتی است که در این شماره از بینالملل چهارم، ذیل عنوان «نامهها و مقالاتِ لئون تروتسکی» بهچاپ رسیدهاست. ترجمه: نضال تمدن ------------------------ پس از برخی کشورهای کوچکتر و دول اروپایی دیگر، اینک فرانسه هم در حال تبدیلشدن به ملتی تحت ستم است. امپریالیسم آلمان به فرازهای بیسابقهی نظامی و فرصتهای متعاقبی برای تاراج دنیا دست یافته است. نتیجه چیست؟ میتوان تقریباً چنین استدلالی را از طرف انواعِ شِبهانترناسیونالیستها انتظار داشت: قیامهای موفقیتآمیز در کشورهای تحت اشغالِ نازی غیرممکن هستند، زیرا که هر جنبش انقلابی بلافاصله توسط اشغالگران به خاک و خون کشیده خواهد شد. انتظار قیام موفقیتآمیز در جبههی فاتحین توتالیتر نیز حتی از این هم کمتر است. شرایط مطلوب انقلاب تنها با شکست هیتلر و موسولینی میتواند فراهم شود. بنابراین چارهای جز یاری انگلستان و ایالات متحده نیست. اگر شوروی به ما بپیوندد، نه تنها میتوان موفقیت نظامی آلمان را متوقف کرد، بلکه او را متحمل شکست های اقتصادی و نظامی سنگینی نیز کرد. توسعهی بیشتر انقلاب تنها در این مسیر ممکن است. چنین و چنان. هیچ چیز جدیدی در این استدلال نیست این استدلالی که در ظاهر ملهم از شرایط جدید اروپاست، در واقعیت صرفاً اقتباسی از استدلالات قدیم میهنپرستیِ سوسیالیستی -یا به تعبیری خیانت طبقاتی- است که خود را با نقشهی جدید اروپا وفق داده است. پیروزی هیتلر بر فرانسه، فساد دموکراسی امپریالیستی را حتی در حوزهی وظایف خودش نیز تماماً افشا کرد. این دموکراسی نمیتواند از شرّ فاشیسم «نجات» داده شود. بلکه فقط میتواند جای خود را به دمکراسی پرولتری بدهد. اگر طبقهی کارگر در این جنگ، سرنوشت خود را به سرنوشتِ دموکراسی امپریالیستی گره زند، صرفاً سلسلهی جدیدی از شکستها را برای خود تضمین خواهد کرد. انگلستان از هماکنون «برای پیروزی در جنگ»، روشهای دیکتاتوری جدیدی را معرفی کرده که پیششرط اولیهی آن نیز انکار هر نوع استقلال سیاسی حزب کارگر است. اگر پرولتاریای بینالملل با تمامی سازمانها و گرایشهایش مسیر مشابهی را برگزیند، صرفاً پیروزی نظام توتالیتر را در ابعادی جهانی تسهیل و تعجیل میکند. در شرایطی که پرولتاریای جهان از سیاست مستقل امتناع ورزد، ائتلاف میان شوروی و دموکراسیهای امپریالیستی نشان از رشد قدرت مطلق بوروکراسیِ مسکو، دگردیسی بیشترش به عامل امپریالیسم و لاجرم عقد قراردادها با امپریالیسم در حوزهی اقتصادی خواهد داشت. در چنین وضعیتی، یقیناً جایگاه نظامی کشورهای گوناگون امپریالیستی تغییر زیادی در سطح دنیا خواهد کرد، اما جایگاه پرولتاریای جهان، از منظر وظایف انقلاب سوسیالیستی تغییر اندکی بهخود خواهد دید. میباید برای انقلاب آماده شد! سفسطهبازان سوسیالمیهنپرست میگویند که برای خلق موقعیت انقلابی باید به هیتلر ضربه زد و برای پیروزی بر هیتلر ضروری است که از دموکراسیهای امپریالیستی حمایت کرد. اما اگر پرولتاریا برای نجات «دموکراسیها» از سیاست انقلابی مستقل امتناع ورزد، آنگاه چه کسی قادر است از موقعیتِ انقلابی برآمده از شکست هیتلر استفاده کند؟ در ربع قرن گذشته موقعیتهای انقلابی کم نبودهاند. اما حزب انقلابیِ قادر به استفاده از موقعیت انقلابی کم بوده است. امتناع از آمادهسازی حزب انقلابی بهاسم برانگیختن «موقعیت انقلابی» به آن میماند که کارگران را چشمبسته به مسلخ رهنمون کرد. از منظر انقلاب در یک کشور، شکست حکومت امپریالیستی آن کشور قطعاً «گزینۀ بد از بدتر» است. اما انترناسیونالیستهای تقلبی از کاربست این اصل نسبت به کشورهای دموکراتیکِ شکستخورده امتناع میورزند. ایشان در عوض پیروزی هیتلر را نه بهعنوان مانعی نسبی بلکه مانعی مطلق در راه انقلاب آلمان تفسیر میکنند. در هر دوی این موارد هم دروغ میگویند. نازیها اکنون با چه چیزی طرفند؟ در کشورهای شکستخورده وضعیت تودهها بلافاصله به طور مفرطی بد میشود. علاوه بر ستم اجتماعی، ستم ملی نیز اضافه شده که بار اصلیاش را کارگران متحمل می شوند. در میان همهی انواع دیکتاتوریها، دیکتاتوری توتالیترِ اشغالگرِ خارجی از همه تحملناپذیرتر است. همزمان با این امر، هرقدر که نازیها برای استفاده از منابع طبیعی و ماشین صنعتیِ مللِ شکستخورده تلاش کنند، لاجرم وابسته به دهقانان و کارگران بومی آن ملت میشوند. همیشه فقط پس از پیروزی است که مشکلات اقتصادی آغاز می شود. گماشتن سربازی اسلحه به دست بر سر هر کارگر و دهقان لهستانی و نروژی و دانمارکی و هلندی و بلژیکی و فرانسوی غیرممکن است. ناسیونال سوسیالیسم علاجی برای تغییر مردمان شکستخورده از دشمن به دوست ندارد. تجربهی آلمانیها در اوکراین سال ۱۹۱۸ نشان داده است که استفاده از ثروت طبیعی و قوای کار مردم شکستخورده با روشهای نظامی تا چه حد مشکل بوده و چه سریع ارتش اشغالگر در فضای بیزاری همگانی روحیه میبازد. مشابه همین فرایندها نیز در مقیاس بسیار گستردهی اروپای تحتِ اشغال نازی پیش خواهد آمد. میتوان با اطمینان انتظارِ تبدیل سریع کشورهای شکستخورده به انبارهای باروت را داشت. اما خطر آنجاست که این انفجارات، زودهنگام و بدون آمادگی رخ دهند و به شکستهای پراکنده بیانجامند. بااینحال به طور کلی صحبت از انقلاب جهانی یا اروپایی بدون احتساب شکستهای مقطعی غیرممکن است. طبیعتاً هیتلرِ اشغالگر رؤیای آن را دارد که به جلاد اصلی انقلاب پرولتاریا در هر بخش از اروپا بدل شود. اما این بدان معنا نیست که هیتلر به همان میزانی که توانایی برخورد با دموکراسیهای اروپایی را داشت، قدرت کافی برای مواجهه با انقلاب پرولتری را هم دارد. تبدیل هیتلر به بُتواره؛ اغراق در تواناییهایش؛ و چشمپوشی از محدودیتهای عینی موفقیتها و پیروزیهای وی خطای مهلکی است که سزاوار یک حزب انقلابی نیست. این درست که هیتلر با رجزخوانی وعدهی «یک هزار سال» سلطهی مردم آلمان را بر اروپا و حتی کل جهان داده، اما قریب به یقین این جلال و جبروت کذایی برای ده سال هم دوام نخواهد آورد. ما باید از گذشتهی نزدیک درس بیاموزیم. بیست و دو سال پیش، نه فقط کشورهای شکستخورده، بلکه حیات اقتصادی کشورهای پیروزِ جنگ نیز مختل شد و ایشان مزایای اقتصادی پیروزی در جنگ را بسیار بهکندی دریافتند یا اصلاً درنیافتند. برای همین هم بود که جنبش انقلابی با استقبال بسیار زیادی در کشورهای متفقینِ پیروزمند مواجه شد. تنها چیزِ غائب، یک حزبی انقلاب بود که قادر به هدایت جنبش باشد. بحران در آلمان را هم اضافه کنید! خصلتِ عام یا بهتعبیری همهجانبهی جنگ کنونی، مانع امکانِ «ثروتمندسازی» مستقیم به بهای کشورهای شکستخورده میشود. حتی در صورت پیروزیِ کامل بر انگلستان، آلمان همچنان برای حفظ پیروزیهایش مجبور است طی سالهای پیشِ رو، چنان فداکاریهای اقتصادی از خود نشان دهد که تاحد زیادی بر مزایای دستیافته از پیروزیاش میچربد. شرایط معیشت تودههای آلمان در هر صورت در دورهی بعدی رو به وخامت زیاد خواهد گذاشت. میلیونها سرباز پیروز در جنگ، بهوقتِ بازگشت به میهنشان، با خانهای فقرزدهتر از آنچه موقع جنگ ترک گفته بودند مواجه خواهند شد. پیروزیای که استاندارد زندگی مردم را کاهش دهد، رژیم را نه قوی بلکه ضعیف میکند. اعتماد به نفس این سربازان مرخصشده که عظیمترین پیروزیها را کسب کردهاند به نهایت اعلا خواهد رسید. امیدهای خیانتشده به آنها به نارضایتی و تلخی تیزی بدل خواهد شد. در همین زمان کاست قهوهایپوشان (1) بر فراز مردم رشد کرده و حاکمیت خودسرانه و عیاشیاش خصومتی بیش از گذشته برمیانگیزد. اگر طی دههی گذشته، آونگ سیاسی در آلمان، به خاطر ناتوانی دموکراسی دیرهنگامش و خیانت احزاب کارگر بهتندی به راست چرخید، بدینسان به دلیل توهمزدایی ناشی از جنگ و رژیم نازی، این آونگ اینک بهتندی به چپ خواهد گروید. نارضایتی و وحشت و تظاهرات و اعتصابات و برخوردهای مسلحانه دوباره به امر روز در آلمان بدل خواهند شد. هیتلر چنان مشغول نگرانیهای زیادش در آلمان خواهد بود که نمیتواند نقش جلاد را در پاریس و بروکسل و لندن با موفقیت ایفا کند. بدینترتیب نقش پرولتاریای انقلابی یاریکردن ارتش امپریالیستی برای خلق «موقعیتِ انقلابی» نیست، بلکه آمادهسازی و تجمیع و آبدیدهکردن صفوف بینالمللیاش برای موقعیتهای انقلابیای است که آینده کم به خود نخواهد دید. شرایط جدید جنگی اروپا ناقض اصول مبارزهی طبقاتی انقلابی نیست. بینالملل چهارم مسیرش را تغییر نمیدهد. - پایان ژوئن ۱۹۴۰ ------------------------ ۱) شبهنظامیان نازی (م) |
||